خاطرات

خاطراتی از گذر عمر

خاطراتی از گذر عمر

خاطرات

بسمه تعالی
قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْکَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن
تَشَاء بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَیَ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ
به عمرم سعی کرده ام به طمع مقامی ، مالی ، عزتی برای کسی کرنش نکنم و به خاطر مباداها ، پا روی اعتقادم نگذاشته ام . هرچند که بدانم بیان اعتقادم ، عاقبتی ظاهرا نا مناسب خواهد داشت ، اگر صلاح به بیان ببینم ، بیان میکنم و نتیجه آن را تقدیر الهی میدانم . البته صداقت در راس افکار و اعمالم بوده . و صد البته رفتارم خالی از اشکال نبوده . به کرات ، صداقتم ، موجب گرفتار نشدن و یا موجب نجاتم شده . و البته خیلی از مزایا را به خاطر بکار نبردن سیاست در رفتارم ، ازدست داده ام . هیچ وقت از آنچه به خاطر عملکردم از دست داده ام ، پشیمان نشده ام . چون معتقدم ، عملم ، نتیجه تفکرم و تفکرم ، به تناسب عقلم بوده . این به این معنی نیست که رفتارم را اصلاح نکنم بلکه همیشه در پی ارتقاع عقلی و علمی ام هستم . لذا هیچ وقت برای مشکلات پیش آمده ، افسوس نمیخورم و با رسیدن به نعمتی ، شکر گذار خالقم هستم .
به عمرم ، مشمول عنایات بیشماری شده ام که تفسیرش از همین پاراگراف بالا بر میآید نه دور اندیشی خودم و یا موقعیت خانوادگی و یا .....

معجزه سنگ پا

شنبه, ۳ مهر ۱۳۹۵، ۰۵:۵۵ ق.ظ

                                                            بسم الله الرحمن الرحیم

    معجزه سنگ پا

       بی توجهی ما به آنچه در اختیار داریم و از آنها بهره میبریم ، تنها به مواردی مثل سنگ پا و این قبیل نیست  ولی سنگ پا  ، یکی از مواردی است که شاید کمتر پیش بیاید که به فواید آن ، فکر کرده باشیم . 


       یادم هست زمان کودکی ، آن موقع که در خا نه ها حمام نبود ، غیر از مواقع اضطرار ، هفته ای یک با ر جمعه ها ، دستجمعی به حمامی  نزدیک منزل میرفتیم . حمام آقا مجید که میگفتند " آمجید " . حمام بزرگ و خوبی بود . این حمام قجر که میراس فرهنگی ، با هیا هو ، موزه کرده ، حمام حقیری بود که در شان ما نبود . بعدا در حمام آمجید 2 واحد خصوصی ایجاد کردند ، که ما گاهی از آن نیز استفاده میکردیم . آخه ، هم گران بود و هم برای چهار نفر ، کافی نبود . ابوی خدا بیامرز ، به جهت سلائقی که داشت ، در مواردی مثل آداب معاشرت ، ادب ، نزاکت ، بروز رفتارهائی که از برخی افراد سر می زد ، در صحنه حمام عمومی راحت نبود . مثلا برای نمونه ، تهیه ظروف شستشوی اختصاصی در حمام عمومی ، که این امور، برای عوام ، معمول نبود .

          شاید بد نباشد ، کمی اوضاع کلی حمامهای عمومی  را یاد آوری کنم .    در ابتدای خیابان بوعلی که الان ، خیابان نادری است ، قدری عقب نشینی ، بعد ، درون آن درچوبی بزرگ ورودی حمام که با 2 سکو دردوطرف آن قرارداشت و  بعد از چند پله وارد محوطه ای و بعد از آن ، وارد محوطه بزرگ رخت کن که شامل حوضی در وسط و اطاقک ها ئی بدون در در اطراف که از کف راهرو دور حوض ، حدود نیم متر بالا بود وبا پله ای رفت و آمد در آنها  ممکن بود . در بخش جنوبی ، جنب در ورودی ، سکوی استقرار نماینده یا صاحب حما م جهت تصفیه حساب موقع خروج ، شامل میز، کشو ، کمد اقلام مورد لزوم برای کسانی که با خود نیاورده بودند از قبیل "صابون ، سدر ، حنا ، زرنیخ ، لنگ و حوله ، تنقلات ، سماور چای ، نوشابه و .... در ضلع شمالی ، در ورود به سالن میا نی و سالن اصلی شستشوی حمام و در مجاور آن ، دو اطا قک بعنوان حمام خصوصی دا یر بود . 

    اواخر، یکی از اطاقکهای رخت کن را  به این دوواحد  " حمام نمره ( حمام خصوصی ) " ، تبدیل کرده بودند و در ایام خلوت ، این حمام ها اکثرا ، خالی بود مگر برای مرفهین .

        اسم حمام نمره به این مناسبت بود که چون در مقابل کثرت جمعیت ، بخصوص در مواقع شلوغی ، که وارد حمام شدن و به موقع از حمام خارج شدن ، قابل پیش بینی نبود ، برای این حمام های خصوصی ، صف انتظار ایجاد میشد  و لذا ، برای افراد در انتظار ،  شماره ای صادر میشد که حق کسی ، ضایع نگردد و به همین علت ، به آن ، حمام نمره میگفتند .

      داخل محوطه شستشو ، در کنار هر ستون ، حوضچه ای روی زمینی با حجم تقریبی نیم متر مکعب ، با دو شیر آب ، یکی سرد ویکی گرم ( در آن زمان ، شیر مخلوط نبود ) که معمولا افراد ، به دمای دلخواه خود ، حوضچه را پر از آب  کرده با ظروف فلزی استوانه ای دسته دار، با ظرفیت حدود دو لیتراز جنس آهن سیاه ، بنام  دلوچه  که به آن " دولچه " گفته میشد ، برداشت کرده  برای شستشو استفاده میکردند . دست آخر ، مجرای زیر آ نرا بازمی کردند تا تخلیه شود ، مزیت این حوضچه ها در این بود که حجم مناسبی از آب ، با دمای مطلوب ، دراختیار مردم بود . چون برای شستشو ، نیاز به استفاده مکرر و با فاصله زمانی ، از آب بود و درغبر اینصورت ، هر بار میخواستند مستقیما از شیرهای آب که یکی سرد و یکی جوش بود استفاده کنند ،  تنظیم دمای مطلوب آب ، برای دفعات ، کار مشگلی بود . این حوضچه ها ، مفید و نیز از چند جنبه ، مد نظر بود :  از انتقال آلودگی به دیگران ، تنظیم دمای آب به دلخواه ، ودست آخر، اگرآلوده شده بود و یا مدتی آز آن استفاده نمیشد که سرد و غیر قابل استفاده بود ، تخلیه میشد .

        البته این مزایا تا زما نی مطرح بود که شلوغ نبود . در مواقع شلوغی مثل شب و روز جمعه و یا ایام تعطیل که قاعدتا ، مجالس عروسی ، عزا ، زواری ، ختنه سوران ، مهمانی های بخصوص و یا فصلی و نیز ایامی مثل اعیاد ، شروع فصل تحصیل و ..... ، اوضاعی بود که خود لازمه یک سرفصل است . از جمله کم آوردن  دولچه  که همین امر و نیز بخاطر رعایت بهداشت ، مرحوم پدررا وادار کرد ، دستور ساخت دو دولچه با ظرفیت 3لیتر و با ورق گالوانیزه را به حلبی ساز بازار بدهد و این اغلب ، موجب درگیری ما با مردم بود . چرا که هم بواسطه تمیزی و سفیدی ، شاخص بود هم بواسطه اینکه فکر میکردند ، برای ما خصوصیت بجا آورده اند ، وبخصوص در مواقع شلوغی هم که گاهی باید دقایقی در نوبت برای هر بار استفاده از دولچه ( که تعداد آن در حمام ها ، محدود بود ) میبوند ، ونیز برای شستشوی بدن صابون زده که نیاز به چند مرتبه آب کشی است و بخصوص اگر صابون در چشم نفوض کرده بود ، باید مکرر و بلا فاصله شستشو گردد ، اغلب این ظروف پر زرق و برق ما ، موجب در گیری با مردم نا آگاه ، کم بین و محتاج میشد . بعضی که فکر میکردند خصوصی بازی شده ، دولچه را می ربود ند و باید با درگیری و مرافه ، کلی توضیح بدهیم که خودمان از منزل آورده ایم تا پس بگیریم . بعضی هم بواسطه شلوغی ، درخواست مشارکت در استفاده میکردند که بواسطه درک نیاز و حس انسان دوستی ، مورد موافقت قرار میگرفت . جالب اینجا بود که هیچ کس این کار ابوی را تقلید نکرد و درد سر صف انتظار را می پذیرفتند .

      بگذریم ، در غرب سالن شستشو ، سا لنی شامل تعدادی اطاقک دارای دوش برای آب کشی نهائی در دوطرف ، وجود داشت . در شمال محوطه  شستشو هم دو استخر آب ، یکی جوش بنام خزینه که اواخر ، اداره بهداشت ، استفاده آن را برای عموم ، ممنوع کرده بود  و یکی سرد ، بنام سردابه ، وجود داشت که هم در آن شنا میکردند و هم برای ایجاد حالات خاص تغییر از آب جوش خزینه به آب سرد سردابه استفاده میکردند  که امروزه به استخرهای دارای این سیستم ، " جگوزی " گفته میشود .  البته مطلب زیاد است که مجال آن نیست .       

         مطلب خاص اینکه به جهت فا صله یک هفته ای حما م رفتن ، بجز شستن دست و صورت که روزانه چند مرتبه بخصوص به عنوان وضو شسته میشد ، چرک تمام بدن را در بر میگرفت . مخصوصا کف پاها که هم اگر آلودگی خاصی پیش نمیآمد که شسته شود ، تا سر هفته ،  بطور کامل ، شسته نمیشد و هم محیط زند گی مثل خانه های امروزی ، جمع جور، کف مسیرهای عبوری ، موزائیک ، سرامیک ، موکت ، پارکت و در و پنجره های دوجداره و کوچه ها ی آسفالت و ..... نبود و لذا  گاهی و شاید در خانوارهای کم بضائت ، در کف پاها ، چنان چرک ضخیم میشد که فقط  زدودن  آن ، با سنگ پا ممکن بود . و برای این کار ، لازم بود زمانی از ورود به محیط شستشوی حمام بگذرد تا در اثرآب و گرما ، خیس بخورد و تازه سنگ پا موثر شود . حالا هرچه محیط زندگی و فاصله زما نی حمام رفتن ، بیشتر بود ، زدودن این چرک ها ، مشگل تر بود . در سنین کودکی ، هم بخاطر بازیگوشی ، این چرک ها بیشتر میشد ، هم اینکه سنگ پا کشیدن ، موجب ایجاد قلقلک میشد ولذا  استفاده از سنگ پا ، برای  این سن ، کار مشگلی بود و اغلب ، بچه ها تفره میرفتند و این خود موجب افزایش چرک در زیر پا شده و زدودن این چرک ، مشگل تر می بود . ولی چاره ای نبود و والدین ، مجبور بودند ، گاهی با رشوه ، گاهی با وعده ، گاهی با خشونت و زور ، از پس این چرک های روی هم انباشته ، بر آیند . چرا که ازدیاد این چرک و قطور شدن آن که به آن  " کرمه ( به فتح ک و سکون ر) "  میگفتند ، موجب خشن شدن ، ترک و گاهی عفونت در پا میشد . در این رابطه ، خاطره ای دارم که برای روشن شدن مطلب ، بد نیست .

         یک روز که مهمان مغازه عموی کوچکم در خیابان ملک آباد  بودیم و عمو و شاگردانش به دلیل شغل کفاشی که با آلودگی همراه بود ، اکثرا روزانه به حمام  داروغه (مجاور مغاره ) ، میرفتند ، من و برادرانم را هم دعوت کردند . در حالت معمول ، سنگ پای من ، به عهده برادر بزرگم بود که چون هم  ارشد  بود و هم آنقدر با محبت بود که نمیتوانستم مقاومت کنم . آن روز ، جمعیت زیاد بود و برادرم ، سرگرم بازی های دوستانه مثل گل یا پوچ و غیره بود که ( این کار در حمام معمول بود تا در فاصله زمان بازی ، بدن نیز خیس خورده آماده چرک گیری شود ) خوشحال بودم که توانستم از غفلت برادرم استفاده کرده ، با بازیگوشی ، سنگ پا کشیدن را از یاد برادرم ببرم .

        بالاخره زمان بازیگوشی تمام شد و نوبت به شستشوی من رسید که زحمت آن را هم برادرم میکشید و مرا احظار کرد . از زمین  که بلند شدم ، متوجه شدم نمیتوانم روی پا بایستم . انگار پوستی در کف پاهایم نیست . با ناراحتی به زمین نشستم . همه نگران ، دور من جمع شدند تا اینکه عمویم اظهار داشت پایش در اثر خیس خوردن چرک و سنگ پا نکشیدن به موقع ، " پیه " آورده . راه علاج ، کشیدن سنگ پا و زدودن چرک ها است .  نمیتوانم حس کشیدن سنگ ، پا به آن پای چرکین را به رشته تحریر در آورم تا متوجه شوید چه کشیدم . خیلی سخت گذشت . البته بعد از تحمل آن همه ناراحتی  مرا بغل کرده از حمام بیرون آوردند تا به مرور ،  بهبودی حاصل شد .

        چرک های ناشی از کناه ، خطا ها ، کینه ، حسد ، کار امروز به فردا انداختن و اشتباهات انسان ، هم به همین ترتیب ، اگر زود به زود ، زدوده نشده روی هم انباشته شوند ، هم برای زایل کردن آنها ، سنگ پای مخصوص آنرا میطلبد که مطلوب این مورد ، توبه است   وهم هرچه ضخیم تر گردد ، زدودن آن مشگل تر و عوارض آن ، بیشتر است . بد تر از همه اینکه ، چون کرمه ای که زیر پا جمع میگردد ، از جنس بدن ما نیست ، لذا حس ندارد . از اینرو ، مانع احساس آسیب های وارده به بدن میشود و وقتی آسیب ها احساس میشوند که دیر شده ، مثلا کرمه ها ، ترک خورده ، آلودگی در آن نفوظ کرده و اگر لا علاج نشده باشند ، علاج آنها  به سختی ممکن است و ممکن است ، هزینه اش بالا باشد .                                          خداوندا آنی ما را به خودمان وا نگذار .

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۷/۰۳
منصور پرویز

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی