اربعین۱۴۰۳
بسم الله الرحمن الرحیم
معلوم میشه فراموشکار ، یا گرفتار شده ام که ادامه این خاطره را از قلم انداخته ام .
در اربعین ۱۴۰۳، تشابهی با سالهای قبل نبود.جز اینکه ، ازابتدا ، همسفرانم ، همشیره ها و شوهرانشان بودند .
از قزوین ، به اقبالیه ، تاکستان ، کرمنشاه مرز خسروی رسیدیم .مامورین ، مانع رفتن به طرف مرز ، مانند سال قبل که سال قبل ، نزدیک مرز ، در پارکینگ خاکی وسیعی که سپاه پاسدارن ایجاد کرده و رایگان در اختیار زوار قرارداده بودند ،شده ، گفتند باید بر گردید در اولین پارکینگی که ده بیست کیلومتر عقب تر بود ، و شبی فکر کنم بیست هزار تومان هزینه و نیز از آنجا تا مرز ، با انوبوس هایی که بر خلاف سالهای قبل که رایگان بودند ، ده بیست هزار تومان دریافت کردند .
نهایتا به مرز رسیدیم و بر خلاف سالهای قبل که باید منتظر میشدیم تا صبح که مرز باز شود ، همان شبانه از مرز که شلوغ هم نبود ، عبور کرده با اتوبوسی بطرف بقاع متبرکه حرکت کردیم ، راننده ، تعهد کرد قبل از نجف ، به ،،،،و. ،،،،و ،،،،ببرد . وقتی که به نجف رسیدیم ، پاسی از شب گذشته بود . و از غذا و موکب خبری نبود . از طرفی همراهان ، هر کدام کالسکه ای همراه داشتند که قبل از ورود به محوطه حرم ، باید به اماند داری تحویل میدادیم .
کالسکه ها را تحویل دادیم و چون شام نخورده بودیم ، از داخل کالسکه ها ، نان و قوتی که بهمراه آورده بودند را آوردند و در مجاور امانت داری روی زمین سفره پهن کرده و نشسته و ایستاده مشغول تناول شدیم .در این هنگام ، دو نفر که فارسی هم بلد نبودند ، با ایما و اشاره ، از ما دعوت کردند به منزل آنها که امکانات و حمام دارد ، برویم . ما نپذیرفتیم و از آنها با شیرینی نان نازک که از قزوین با خود آورده بودیم ، پذیرایی و تشکر کردیم . تا بعد .